جوان تر که بودم یکی عاشقم بود
من که نمی دید دلش می گرفت زود
می گفت خیلی وقت دلم پابه پات
می گفت هر جا باشی نگاهم به راهت
من ام بچه بودم دلم پرپرش شد بهش
اینو گفتم اونم باورش شد
خلاصه نشستیم یه رویا کشیدیم
واسه زندگیمون چه خوابی دیدیم
بهم قول دادیم که با هم بمونیم
تا هر جا که میشه تا هر جا بتونیم
ولی من نموندم نه این که نمی شد
دلتو دم دمی شد
حالا گاهی وقتی ها به یادش می افتم
درست لحظه هایی که یادش می افتم
تمام وجودم پر از احساس میشه به
اون خاطرش گاهی وقت ها سرم گرم میشه
خودم زندگیمو تباه کردم درست خاطرم نیست
ولی پاشو خوردم
نظرات شما عزیزان:
|